معنی پیش بینی آینده
حل جدول
لغت نامه دهخدا
پیش آینده. [آ ی َ دَ / دِ] (نف مرکب) مقبل. مقدم. نزدیک آینده. متصدی. (منتهی الارب). مترقی. متجاوز. رخ دهنده: متکلف، پیش آینده بکاری که افزون باشد از حاجت. مستمیت، پیش آینده به جنگ. کابح، پیش آینده ازآن چیز که فال بد می گیری از وی. میتاح، پیش آینده مردم را به بدی. (منتهی الارب). رجوع به پیش آمدن شود.
پیش بینی
پیش بینی. (حامص مرکب) عمل پیش بین. دوراندیشی. احتیاط. دوربینی. احتیاطکاری. آخربینی. مآل اندیشی. عاقبت اندیشی. (انجمن آرا). عاقبت بینی:
به پیش بینی آن بیند او که دیده نیند
منجمان سطرلاب آسمان پیمای.
فرخی.
آنجا که پیش بینی باید موفقی
آنجا که پیشدستی باید مظفری.
معروفی بلخی.
سلیمان را از حزم و بیداری و احتیاط و هشیاری و پیش بینی برمک عجب آمد و دل بر وی خوش کرد. (تاریخ برامکه).
صواب آن شد ز روی پیش بینی
که امروزی درین منظر نشینی.
نظامی.
مزن بی پیش بینی بر کس انگشت
چنان کان نر کبوترماده را کشت.
نظامی.
در آن پیش بینی خرد پیشه کرد
که لختی ز چشم بد اندیشه کرد.
نظامی.
حسابی که فرمود رای بلند
کس از پیش بینی نیابد گزند.
نظامی.
پیش بینی خرد تا گور بود
و آن صاحبدل به نفخ صور بود.
مولوی.
|| دانائی. (آنندراج).
پیش بینی کردن
پیش بینی کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) مآل اندیشی کردن. عاقبت اندیشی کردن. احتیاط بکار بردن. آخربینی کردن. آخر دیدن. رجوع به پیش بینی شود:
خردمندی و پیش بینی کنی
توانایی و پاک دینی کنی.
فردوسی.
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) نزدیک آینده جلو آینده، اقدام کننده مقام: متکلف پیش آینده بکاری که افزون باشد از حاجت، مترقی. -4 متجاوز، رخ دهنده حادث شونده. -6 آینده مستقبل: پیدا کردن آنکه این جبناننده چیزی نبود عقلی و متغیر و ناشونده و از حال اکنون و گذشته و پیش آینده خبر نادارنده.
پیش بینی
عمل پیش بین عاقبت اندیش دوراندیشی آخربینی: خردمنددی و پیش بینی بود توانایی و پاک دینی بود. (فردوسی) توضیح پیش بینی حدس زدن وقایع آینده است از علل و اسباب و قراین موجودمثلا یک پزشک گاهی از دیدن احوال بیماری میتواند بگوید که از بهبود خواهد یافت یا خواهد مرد. در جنگی که میانه دو دولت در میگیرد از اندازه نیروی آن دو و پافشاری سپاهیان و غیره میتوان گفت فاتح کیست و مغلوب که ک و آن در اصل با پیشگویی که از پیش گفتن وقایع آینده از طریق علوم مکنونه است فرق دارد. ولی پیش بینی بمعنی اخیر هم آمده. دور بینی گویا در مورد علم اخلاق بهتر است و پیش بینی در مورد عمل و (امور) مادی. پیش بینی اصلا اعم است و شامل پیشگویی و اخبار قبل الوقت هم گویا میشود مثلا من باران این ماه را بواسطه شدت گرمای ماه گذشته پیش بینی کرده بودم یا من این جنگ را بواسطه کثرت رقابت انگلیس وآلمان پیش بینی کرده بودم، حزم احتیاط احتیاط کاری: سلیمان را از حزم و بیداری و احتیاط و هشیاری و پیش بینی برمک عجب آمد. و دل روی خوش کرد، دانایی، دریافت و گفتن حوادث قبل از وقوع آنهاغیب گویی: به پیش بینی آن بیند او که دیده نیند منجمان سطرلاب آسمان پیمای. (فرخی)
فرهنگ واژههای فارسی سره
پیش بینی کردنی
کلمات بیگانه به فارسی
پیش بینی کردنی
فرهنگ معین
عاقبت اندیشی، حزم، احتیاط. [خوانش: (حامص.)]
فارسی به عربی
بصیره، توقع، حذر، فرصه
فرهنگ عمید
احتیاط، عاقبتاندیشی، مآلاندیشی، حزم،
غیبگویی، پیشگویی،
فارسی به ایتالیایی
previsione
فارسی به آلمانی
Achtung (f), Prognose (f) [noun], Vorhersage (f), Vorsicht, Look
معادل ابجد
454